پرابلم های پيش بيني ناشده در دولت بوش
درويش درويش


با استعفاي جرج تنت بحران دولت بوش اوج گرفته است. دولت بوش مي‌خواهد «گناه» گرفتار شدن در مرداب عراق را به گردن ديگران بياندازد. در اوت 2002 ديک چني گفت: «طبق پيش‌بيني پروفيسور فؤاد عجمي پس از تصرف بصره و بغداد مردم با شور و هيجان در خيابان‌ها به پايکوبي خواهند پرداخت.» به عبارت ديگر، معاون رئيس‌جمهور آمريکا به عنوان دليل براي حمايت مردم عراق از اشغال اين کشور به نظرات عجمي استناد کرد نه به گزارش‌ها و تحليل‌هاي سيا. به همين دليل بود که مجله نيشن نوشت: « اگر هاليوود بخواهد فيلمي درباره جنگ دوّم خليج [جنگ عراق] بسازد بايد نقش اصلي را به پروفسور عجمي رئيس مؤسسه مطالعات خاورميانه در دانشگاه جان هاپکينز بدهد.»
پروفيسور عجمي دوست نزديک پروفيسور پل ولفوويتز، معاون وزارت دفاع و رئيس مؤسسه مطالعات بين‌المللي دانشگاه جان هاپکينز، کوندوليزا رايس و ساير نومحافظه‌کاران است.

عجمي شيعه است. خانواده او در دوران ناصرالدين‌شاه به جنوب لبنان مهاجرت کردند. فؤاد در سال 1945 در يکي از روستاهاي جنوب لبنان به‌نام عرنون به دنيا آمد و در بيروت بزرگ شد. در 18 سالگي به ايالات متحده آمريکا مهاجرت کرد. تحصيلاتش را در دانشگاه واشنگتن به پايان برد و سپس در دانشگاه پرينستون به تدريس پرداخت. ابتدا هوادار ناصريسم و ناسيوناليسم عربي بود. بعد، به دليل شيعه بودن، طرفدار امام موسي صدر شد و کتابي نوشت به‌نام امام ناپديد شده. کمي بعد، طبق نوشته همکاران سابقش، راه «ترقي» را پيدا کرد يعني به خدمت کانون‌هاي مقتدر صهيونيستي آمريکا درآمد؛ با پل ول فوويتز يهودي دوست شد، به عنوان فردي بريده از ناصريسم در تجليل از انور سادات مقاله نوشت و ادعا کرد که «واقع‌گرا» شده است. به اين ترتيب، آقاي فؤاد عجمي يک شبه ره صد ساله پيمود و شد رئيس مؤسسه مطالعات خاورميانه دانشگاه جان هاپکينز.

از اين پس «پروفسور عجمي» در کمال صراحت به دفاع از اسرائيل پرداخت، عليه اعراب و مسلمانان گفت و نوشت و تبديل شد به صهيونيست دو آتشه. اين رويه هر چند او را در ميان اکثريت روشنفکران و دانشگاهيان آمريکا بدنام و منزوي کرد، ولي تا بخواهيد تعريف و تمجيد مطبوعات و محافل صهيونيستي را برايش به ارمغان آورد. يهوديان صهيونيست افراطي، مانند دانيل پايپز، به عجمي لقب «اسپينوزاي خاورميانه» را دادند يعني همان‌طور که اسپينوزا به دليل آزادانديشي در ميان يهوديان «مرتد» شد عجمي هم به همان دليل در ميان مسلمانان خاورميانه «مرتد» شده است.

نورمن پادهارتز، يهودي راست ‌گراي افراطي و از رهبران فکري نومحافظه‌کاران، عجمي را «صدايي تنها» در ميان اعراب ‌خواند که «در مورد اسرائيل حقيقت را مي‌گويد.» عجمي در سال 1982 جايزه مک‌آرتور را برد و نامش به عنوان اوّلين عرب‌تباري که اين جايزه را ‌برد ثبت شد و در سال 1983 عضو شوراي روابط خارجي شد. عجمي در فارين افرز (ارگان شوراي روابط خارجي) و روزنامه‌هاي وال‌استريت ژورنال و نيويورک تايمز مقاله مي‌نويسد و برخي از نويسندگان سرشناس نيويورک تايمز، مانند توماس فريدمن و جوديت ميلر، متأثر از او هستند. گفته مي‌شود که وارد شدن نام ايران به «محور شرارت» در سخنان معروف و جنجالي جرج بوش به دليل نظرات فؤاد عجمي بوده است .

جرج تنت، رئيس سيا، استعفا داد. کانگرس یکتن از جمهوری خواهان را که هفت سال نماينده آنان در کانگرس بود به سمت رئیس سي،آي،اي برگزيد که مورد انتقاد شدید دموکرات ها قرار گرفت،به گفته آنان سيا بعد از اين به شعبه اي از حزب جمهوري خواه مبدل خواهد گردید.


«جرج بوش نبرد با تروريسم را به جنگ با نازي‌ها تشبيه کرد.»

هنوز مدت زيادي از جنجال ارتباطات پدر بزرگ پدري و پدر بزرگ مادري جرج بوش با آلمان نازي نمي‌گذرد ال‌گور (26 مه 2004) باز هم در دانشگاه نيويورک سخنراني کرد و به شدت به دولت جرج بوش حمله نمود. او خواستار استعفاي دونالد رامسفلد (وزير دفاع)، کوندوليزا رايس (مشاور امنيت ملّي) و جرج تنت (رئيس سيا) شد.

ال‌گور بوش را به فائوست (دکتر فائوستوس) تشبيه کرد؛ همان شخصيت معروف که روح خود را به شيطان فروخت. ال‌گور دولت بوش را به ايجاد يک «گولاگ آمريکايي» متهم کرد و به اين ترتيب سياست‌هاي بوش را مشابه با عملکرد جوزف استالين دانست.


در مقابل، جان پادهارتز، سرمقاله‌نويس روزنامه راست‌گراي نيويورک پست، به شدت و به زشتي به ال‌گور حمله کرد و نوشت که او از نظر رواني قاطي کرده و به کمک پزشک نيازمند است. پادهارتز نوشت: کسي که زماني بسيار بسيار به تصدي مقام رئيس‌جمهوري ايالات متحده آمريکا نزديک بود، اکنون به ديوانه‌اي شبيه شده که در ميدان نطق مي‌کند و خواستار عدالت مسيح مي‌شود! «نمي‌توان باور کرد که اين مرد روزي معاون رئيس‌جمهور ايالات متحده آمريکا بوده است.»

هم‌اکنون هم همين «عقلاي قوم»، يعني کانون‌هاي پنهان قدرت، نگذاشتند که ال‌گور در انتخابات نوامبر 2004 در برابر جرج بوش قرار گيرد. به گمان من، به اين دليل که ال‌گور ده سر و گردن از بوش بلندتر بود و در مقابل او بوش به سرعت آب مي‌شد. اين نبردي «منصفانه» نبود و لذا کسي را در مقابل جرج بوش قرار دادند که هم قد و قواره بوش باشد و احتمالاً بتواند به بوش ببازد.


اما اين نومحافظه‌کاران موجودات عجيبي هستند. آن‌ها رسماً يک کلني خانوادگي تشکيل داده‌اند و ميراث محفل روشنفکري تروتسکيستي- يهودي پدران خود در دوران جنگ سرد را به سده بيست و يکم منتقل کرده‌اند: ويليام کريستول پسر ايروينگ کريستول (پدر نومحافظه‌کاري) است، دانيل پايپز پسر ريچارد پايپز (استاد هاروارد و نظريه‌پرداز برجسته مسائل کمونيسم در دوران جنگ سرد) است و همين آقاي جان پادهارتز پسر نورمن پادهارتز است نورمن پادهارتز پيرمردي است از نسل ايروينگ کريستول و سايرين که هم اکنون به عنوان پدر معنوي نومحافظه‌کاران شناخته مي‌شود. پادهارتز در سال‌هاي 1960-1995 سردبير مجله کامنتاري بود که توسط کميته يهوديان آمريکا American Jewish Committee منتشر مي‌شود. او نيز تروتسکيست سابق است. پادهارتز پير هنوز نيز فعال است و آخرين مقاله او در کامنتاري (سپتامبر 2002) «در ستايش دکترين بوش» نام دارد. امروزه، جان پادهارتز، پسر نورمن پادهارتز، حامل ميراث پدر است و به عنوان يکي از نومحافظه‌کاران برجسته شناخته مي‌شود.
September 23rd, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی